جدول جو
جدول جو

معنی مال بادی - جستجوی لغت در جدول جو

مال بادی
حیوان اهلی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چوبی دراز در جلو درشکه و ارابه که اسب ها را به دو طرف آن می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساز بادی
تصویر ساز بادی
سازی که با دمیدن در آن ها به صدا در می آیند مانند نی، قره نی، شیپور
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَمْ مَ لِ)
دهی از دهستان رستم آباد است که در بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
لالی به خود بستن،
- لال بازی درآوردن، عمل لالان به عمد کردن،
، لعب اخرس، پانتمیم، رجوع به پانتمیم شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تیری بر پیش درشکه و کالسکه و امثال آن تا اسب را بر آن استوارکنند. چوبی که در میان دو اسب درشکه و کالسکه حایل است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چوب درازی که در جلو درشکه نصب کنند و به طرفین آن اسبها را بندند
لغت نامه دهخدا
ورزش پهلوانان در گود با میل، بازی کردن ورزشکاران با میل در گود زورخانه، عملی است که زورخانه کاران برای نشان دادن چابکی و شیرین کاری و مهارت کنند و آن به هوا پرتاب کردن یک یا دو میل است به نوبت و گرفتن آنها به استادی در حال چرخیدن ورزشکار
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
چیزی که به قیمت خریده باشند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی که با پرداخت بها آن را خریده باشند، در محاوره به غلام اطلاق کنند. (آنندراج). غلام و بنده. (ناظم الاطباء) :
ای دل به مال داده مزن لاف اعتبار
زان رو که قیمتی نبود زرخریده را.
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
قحبه زاده و حرام زاده. (آنندراج). زادۀ زنا و حرام زاده. (ناظم الاطباء) ، زن جلب. (آنندراج). قرمساق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه وارداک است که در شهرستان مشهد واقع است و 261 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
الک دولک
لغت نامه دهخدا
(زِ)
آلت موسیقی از ذوات النفخ که با دمیدن نفس آدمی یا هوا نغمه کند. چون نی و شیپور و ارغنون. رجوع به ساز و ذوات النفخ شود
لغت نامه دهخدا
گرزبازی (زورخانه) نوعی شیرین کاری است در زورخانه و آن عبارتست از بازی کردن و بهوا انداختن و بازگرفتن ورزشکاران میلهای چوبی سبکی را که برای این کار ساخته شده (میل بازی بچالاکی وزبر و زرنگی بیش از نیرومندی احتیاج دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملا باجی
تصویر ملا باجی
آموز گار: زن معلم مکتب دختران
فرهنگ لغت هوشیار
رئیس ملا یان ملایی که در دربار پادشاهان باشد و تدریس شاه یا شاهزادگان را بعهده دارد (صفویه قاجاریه) : (فصل اول در بیان شغل ملا باشی - مشار الیه سرکرده تمام ملا ها (بود)،) (تذکره الملوک. 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال بینی
تصویر مال بینی
مال اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
خریده، لالا (غلام) برده آنچه که با پرداخت بها آنرا خریده باشند، غلام
فرهنگ لغت هوشیار
افزاری توانگری، چار پا داری ستور داری، دامپروری ثروتمندی توانگری، دارای چارپایان بودن، تربیت گاو و گوسفند واسب: شغل اهالی کشاورزی و مالداری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال زاده
تصویر مال زاده
جا فزاده موله زای، زن جنده
فرهنگ لغت هوشیار
نمایش لالی خویش بعمد. یا لال بازی در آوردن، خود را عمدا لال نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گال بازی
تصویر گال بازی
الک دولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال بند
تصویر مال بند
چوبی که در میان دو اسب درشکه و کالسکه حایل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال بند
تصویر مال بند
((بَ))
چوب بلندی در جلو درشکه و ارابه که اسب ها را به طرفین آن می بستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مان بدی
تصویر مان بدی
اکونومی
فرهنگ واژه فارسی سره
مرزبندی، بستن و ردیف ساختن کت شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
زن با سواد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی که در جشن تیرماه سیزده انجام شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تیله انجام گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی زیردگی که از شاخه های نازک درخت مو درست کنند
فرهنگ گویش مازندرانی